پس از باران

ساخت وبلاگ
خوابم نمیبره! چند روزی بود صبح نسبتا زود بیدار می‌شدم و بعد از ظهر نمی‌خوابیدم، شب بیهوش می‌شدم. و خیلی این روال رو دوست داشتم. اما از دیشب که سرشب قهوه خوردم ( واقعا چرا آدم با طناب همسر خوش خواب خودشو میندازه توو چاه) و شب تا ساعت سه خوابم نبرد و امروزم سرحال نبودم چندان. و خب مجبور شدم یه تایمی بخوابم‌، باز الان خوابم نمیاد. استرسمم زیاده و دلم می‌خواد زودتر صبح بشه، برم سراغ کار و بارم. این هفته حتما باید گزارشمو تحویل بدم. و خب با اینکه این چند روز زمان گذاشتم اما هنوز خیلی اصلاحات و ریزه‌کاری داره. که باید یکی دو روزه رفع و رجوعشون کنم و برم سراغ قدم بعد. متاسفانه مدرسه دوباره شروع میشه و مدرسه ما اینطوریه که دوازدهمی‌ها از هفته بعدی میان و منم یکشنبه باهاشون کلاس دارم. چه خبرتوووونه؟! با اینکه مدرسه روحیه‌مو عوض می‌کنه و بودن با تینیجرها شارژم می‌کنه اما خب دلم میخواست یکی دو ماهی کلا آف باشم و دل‌مشغولی خودم رو سر و سامون بدم. ولی فعلا اوضاع این شکلیه... و اونی برنده‌س که سازگار با شرایط باشه. فردا چندتا پیگیری اداری هم دارم که باید حتما انجامشون بدم.یادش بخیر یه هم اتاقی عجیبی داشتم که موقع کار کردن تمام مدت آهنگای شیش و هشتی تکراری گوش می‌داد. انگار اینطوری تمرکز می‌کرد که درگیر محتوای آهنگ نشه و از محیط اطراف هم فارغ باشه. حالا من معمولا موقع تمرکز بالا بی‌کلام گوش میدم و موقع کارایی که تمرکز چندان نمی‌خواد میذارم روی پخش رندوم. اما به سبک این دوستمون یه حرکت تکراری آوردم توی برنامه‌ام. بین کارام خسته میشم یه قسمت فرندز می‌بینم. می‌دونم دوبار کامل دیدمش و واقعا برای من که از تکرار و یکنواختی بیزارم چنین حرکتی هم‌ارز خودکشیه :)) ولی واقعا دلم نمیخواد درگیر محتوای سر پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 48 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 23:42

-خوابیدن تا ساعت هشت صبح و وقعی ننهادن به آلارم و ادامه دادن تا 9:45 دقیقه !done (افتخار کن به خودت مریم جان :/)- پیگیری اولیه دو مورد کار ادرای از طریق ارسال ایمیل و فرستادن گزارش یک صفحه‌ای !done- تماس با استاد راهنما !done- درست کردن شربت هل و گلاب و زعفرون با تخم شربتی !done- شستن دستشویی !done- شستن کاهو برای سالاد !done- خیس کردن عدس برای عدسی شام !done- نماز ظهر و عصر !done- پختن استانبولی برای ناهار ... is loading- چای تازه دم ... is loadingخب با اینکه این لیست با هزاران کار دیگه می‌تونه ادامه داشته باشه، اما وقتشه که با یه فنجون چای فعلا بامبی همایونیم رو بذارم زمین و کمی لش کنم تا امین از سرکار بیاد. می‌خواستم کتلت درست کنم که امین پیشنهاد داد دمی گوجه بخوریم امروز! و دیگه با توجه به تعاریف متعدد از این غذا در خانواده‌های مختلف، اینی که پختم نمی‌دونم همونه که نظر اون بود یا نه! انی وی همین که غذا روز گازه، مخلفات سالاد حاضره و شربتش توی یخچاله! به نظرم کفایت مذاکرات آقا!بعد ناهار هم خدا یاری کنه بشینم پای لپ تاپ و ادامه کار، مرگ بر من اگر بخوابم! چون واقعا شب عذاب می‌کشم اینطوری. غروب هم باید برم حتما یه سر به خانواده همسر بزنم. چند روزه انقدر درگیر بودم نرسیدم یه احوالی بگیرم ازشون و دیگه زشته انقدر عروس بی‌معرفتی باشم. با ما همراه باشید ببینیم به برنامه امروز می‌رسیم :)------------بعدا نوشت: (ساعت 12 نیمه شب) ظهر یه نیم ساعتی خوابم برد! اما نذاشتم ادامه‌دار بشه و به گمونم شب بتونم بخوابم. یه کمم کارامو انجام دادم، گرچه می‌تونستم بهتر باشم اما مرگ بر ایده آل گرایی، همینم خوب بود. دیگه اینکه عدسی رو پختم و قابلمه به دست رفتیم خونه مادرشوهر. شام رو پیششون بودیم. برگش پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 45 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 23:42

هر چی دیروز مفید بودم، امروز گند زدم. مرسی واقعا :))

+ یعنی خوردم به یه تستی که پارسال تحلیل کرده بودم و الان درک نمی‌کردم که چی شد! و خب تا الان درک کردنم طول کشید. و خروجی قابل ثبت: صفر!


برچسب‌ها: از رنجی که می‌بریم

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 40 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 23:42

خب امین رو فرستادم باشگاه و خونه داداشش. داداش امین پریشب عمل فتق کرد و رفتیم بیمارستان ملاقات. حالا دوباره گفتم برو خونه‌شون یه سر بزن. گفت تو نمیای؟ گفتم نه دیگه من مزاحمشون نشم! عملم کرده شاید بخواد دراز بکشه راحت باشه (البته که در باطن! بابا من آهوی مردم ندیده‌ام! باید بشینم توو خونه با خودم خلوت کنم گاهی) و این چنین؛ یه چای ویژه با هل، زعفرون و دارچین دم کردم و ریختم توی یه فنجون چینی گل صورتی و میریم با موسیقی بی‌کلام و خلوتی خونه سراغ کارهای عقب افتاده. دلمم کلی براتون تنگ شده. هر روز میخواستم بیام مفصل حرف بزنم منتها طبق معمول انقدر شلوغم که نمی‌فهمم کی شب میشه و امتحان تجدیدی‌ها این چند هفته اخیر کلی انرژیمو گرفت. حالا امروز امتحان رو دادن و خلاص...بلکه منم بتونم یه سر و سامونی به این اوضاع بدم. خدا رحم کرده روی نمای خونه نوشته "ساختمان سامان!" وگرنه مثلا اگر نابسامان بود دیگه می‌خواستم چطوری زندگی کنم :))))))))+ تازه نگفتمتون! مبل جا به جا کردم کمرمم گرفته این وسط :/ یعنی به حول و قوه الهی نمیتونم یک هفته سالم بزی‌ام!برچسب‌ها: ماجراهای ساختمان سامان پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 9:13